آری، خبر کوتاه بود و مسرتبخش، مرغ سحربالاخره بعد از پیگیریهای اهل محل شرش کم شد اما آثار سانحۀ آن همچنان در جسم و روانم وجود دارد و هنگام سحر ناخودآگاه درگیر PTSD میشوم و ایضا یک پانیک پشتش.
در واقع حوالی صبح و بینالطلوعین یعنی زمانی که این مطلب را مینگارم، روح یک شمالی رامسری که بدنش پر از امواج رادیواکتیو است در من حلول کرده و آمادۀ درگیری هستم، کافی است یکی از دوستان از راه برسد و بخواهد مثلا دری را محکم ببندد تا بهصورت کاملا هیجانی فاقد هر گونه عملیات شناختی او را ما بین همان در گذاشته و آن را محکم ببندم.
مرا یاد اولین قسمت رمان دارن شان میاندازد، انگاری این خروس در من چیزی باقی گذاشته با رفتنش و حالا که محله ساکت شده و این خروس بیمحل از اینجا رفته، همچنان وجوه جنگاوری او در من قرار دارد.
امیدوارم که بعد از ذبح او را چرخ کنند و بدهند همان را چند تا مرغ دیگر بخورند و یکی از آن مرغها تخمیبگذارد و آن تخم اتفاقی دست من برسد و من هم یک املت سوسیش کنم و بعد به معنای واقعی کلمه بخشی از آن خروس در من جریان یابد تا ترکیب تز و آنتیتز، سنتزی را رقم بزند و بعد هر روز بروم در بلندای پشتبام و بلند فریاد بزنم لعنت بر، لعنت بر، لعنت بر، یعنی سه عامل مهمیکه باعث شدند وضعیت قطعی برق و اینترنت روزانۀ ما به این وضع بیفتد که یکی از آنها فرد نابلدی است که رئیس جمهور شده و دومیگروهی هستند که به او رأی دادند و سومیگروهی هستند که اولی را تأیید کردند تا وارد کارزار انتخابات شود.
پیش از انتخابات فقط یک توییت زدم و آن هشدار به مردم بود که اگر این جناب رأی بیاورد منتظر قطعی برق مانند زمان روحانی باشید و حال هر روز اخباری میشنوم از سوختن وسایل خانگی، جدیدا یک فریزر و یک چرخ خیاطی از فامیل سوخته و باز شنیدم فریزر یکی دیگر سوخته و البته بنده هم منتظرم وسایل برقی خانهمان بسوزد.
قطعی برق علاوه بر سوزاندن وسایل خانهها، دارد بازدهی ادارات را که همینطوری بازدهی ضعیفی داشت را هم ضعیفتر میکند گاهی دو ساعت برق از 7 الی 8 ساعت کار کارمندی را حذف میکند و گاهی اوقات دو ساعت هم اینترنت میرود چون لابد یکجای دیگر شهر برقی رفته که اینترنت را با خود برده و در ساختمانی که ما هستیم همزمان با قطعی برق دو ساعتی آب هم میرود چون پمپی نیست که آب را به بالا بفرستد.
و تازه اینها که چیزی نیست، خراب شدن مواد غذایی کارگاههای مختلف از خمیر نانواییها بگیر تا حتی کارگاهی که دیدم با پسته و تنقلات چیزهایی درست میکردند و مردن مرغ مرغداریها، حاصل این انتخاب احمقانه است و بهنظر انتخاب احمقانه فقط بهخاطر مردم نیست که آنها غالبا با این سطح فکر و اندیشه و دانایی مقصر اصلی نیستند، احمقانه از جایی آغاز شد که این ساختار هر 4 سال عوض شدن رئیسجمهور بنا نهاده شد و سرنوشت یک کشور دست تاس انداختنها و تبلیغاتها شد نه پای استعدادها و ارزشمندیها و سپس تناقض آمد، مسؤولی که با چپیه سفید داد میزد مرگ بر آمریکا اما دخترش در همان آمریکا داشت بین چند تا پسر در دیسکو دنس میرفت.
آیا انتظار داریم مردم بایستند پشت دوروییها و تناقضها و با دیدن عوضیها چیزی نگویند؟ آیا پدر خانوادهای که از نداشتن هزینه رهن و اجاره آواره شهر شده است برود بایستد پشت مسؤولان فاسد ریاکاری که خانههای چندهزارمتری دارند؟
البته که همه مسؤولان به این روایت کثافت نیستند و مسؤولانی که از دل و جان مایه میگذارند را به چشم دیدهام و حاضرم جانم را برایشان فدا کنم، اما با حماقت آنها که تصور میکنند واقعا آلترناتیوی میشود با سر کار آمدن حرامیها برای حکومت پیدا کرد چه کنم و با سردرگمیو گیجی و گنگی و گهگاهی استحاله و گذر برخی انقلابیها در این اوضاع چه کنم؟
همیشه ته این حرفها این میماند که باید فقط به وظیفه عمل کرد و پذیرفت که اگر هر حکومتی جز حکومت مهدوی اگر همه چیز تمام میشد وجود امام زمان اصلا عبث و بیهوده بود و ظهور و انتظار برای ظهور هم پرت و پلا میشد، پس حتی آخوندها هم باید بدانند اگرچه وظیفهای دارند و نباید مثل انجمن حجتیه دست روی دست بگذارند، اما باید هم بدانند تکوینا و خلقا، هیچ حکومتی همهچیز تمام نخواهد شد جز حکومت مهدوی.
در دعای عهد هست که از خداوند میخواهیم به وسیله ظهور، بندگانِ مُرده و چهبسا شاید همین انقلابیهای گیج و محافظهکار و ندانمگرا را زنده کند که در جنگ شناختی طوری تیر خوردند که بوی تردیدشان حالمان را به هم میزند، احی به عبادک شاید همین باشد که با آمدنش بندگان زنده میشوند.
این قلم هم چیز عجیبی است، از خوشحالی برای رفتن یک خروس با سیاست حرکت میکنیم و با ظهور تمام میکنیم، گرچه همه چیزش رزق و قسمت من و شماست.